مادر ادیسون میگه: بچم (!) پشتِ میزِ غذا هم که بود، یه کتاب جلوش باز بود و مطالعه می کرد. یه لحظه فرصتش رو از دست نمی داد.
می دونید که ادیسون حدود هزارتا ثبت اختراع داره!! و این قضیه برق، یکی از اختراعای جانبی ادیسون هست! از بس کار می کرد و شبا تا دیر وقت بیدار بود، برق رو اختراع کرد تا بتونه کارش رو انجام بده!!
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
برای رسیدن به هدف، باید از مرز خستگی گذشت؛ باید نیرومندتر از توان خود بود.
آیت الله بروجردی نقل میکنن که یه شبی داشتم روی یه مسئله فقهی فکر می کردم...
بعد یه دفعه دیدم موذن داره اذان میگه! اصلا نفهمیدم شب چه جوری صبح شد!
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
امام علی (علیه السلام): کسی که به چیزهای غیر مهم مشغول شد، باعث میشه چیزهای با اهمیت زیاد رو از دست بده.
البته ممکنه به نظرمون کاری که داریم انجام میدیم از نظر خودمون مهم باشه، ولی باید اون کار رو مقایسه کنیم با کارای مهم دیگه ای که در اون زمان می تونیم انجام بدیم.
هنگام تحصیل در مدرسه صدر در نجف روزى نزدیک به ظهر در حجره آبگوشتى بر سر چراغ بار گذاشتم و سپس مشغول مطالعه شدم.
پس از چندى ناگهان متوجه شدم که طلاب مدرسه در حال شکستن درب حجره هستند با سرعت در را باز کردم و با حالت اعتراض خطاب به آنان گفتم من مشغول مطالعه هستم، چرا مزاحم مى شوید؟!
در همین حین به ناگاه متوجه شدم که تمامى حجره را دود گرفته و طلاب به تصور اینکه حجره من آتش گرفته براى کمک و نجات من آمده اند.
من از فرط توجه به مطالب مورد مطالعه چیزى متوجه نشده ام! علامه جعفری
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
علمای بزرگ، عاشقای بزرگی هستن!
علامه طباطبایی: بعد از تحولی که در من ایجاد شد یک جور شیفتگی به کمال در وجود خود احساس کردم...
از آن روز تا پایان تحصیل هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم.
زشت و زیبای جهان را فراموش کردم! بساط معاشرت با غیر اهل علم را برچیدم!
در خور و خواب و دیگر لوازم زندگی به حداقل قناعت کردم و باقی را به مطالعه پرداختم.
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
مکن ز عرصه شکایت که در طریق ادب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
حافظ
بین نماز عصر و صرف نهار که دو سه دقیقه طول می کشید تا سفره رو پهن کنن، امام خمینی قرآنش رو از جیبش بیرون می آورد و شروع به تلاوت می کرد...
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
حافظ
از علامه جعفری پرسیدن که وقت بیکاری شماها چه زمانایی بوده؟ ایشون گفتند شاید زمان بیکاری من فقط در زمان خواب بوده.
یا جای دیگه ایشون فرمودند ایام بی کاری من منحصر به وقتی هست که مریض میشم فلذا هیچ تعطیلی ندارم و همیشه مشغول مطالعه و نوشتن و ... هستم.
یکی از شاگردان ایشون میگه: او لحظه ای را بی ثمر از دست نمی داد، گاهی می شد کتاب سنگین و پر محتوایی را در راه مطالعه یا حفظ می کرد.
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست
پروین اعتصامی
تصمیم گرفتم یه پرونده ای باز کنم و تا عید درباره یک موضوع خاص مطلب بنویسم! مطالبی برای تنبه خودم تا بلکه سال 94 (اگه عمری باشه) تغییراتی داشته باشه! نمیشه که! همین جور داره روزا میگذره و همین جور روزمرگی پشت روزمرگی! جهاد باید! جهاد!
غنیمت شمردن فرصت، استفاده از عمر، جوونی، جوونیِ بی زبونمون که داره از کفمون میره... دارم راهی رو میرم که میلیون ها نفر اونو رفتن و همه پشیمونن... ضعف همت و اراده یا نبود هدف؟؟؟! جهاد باید! جهاد!
عنوان مطالب پرونده "قصه بی آغاز" درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی رو مشاهده می فرمایید:
1- وقت بی کاری، هنگام مریضی! +
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...
سهراب سپهری
معمولا مباحث فلسفی طرفداران خاص خودش را دارد، مباحثی که کمتر در زندگی واقعی دیده میشود. اما یک موضوع زیبای فلسفی هست که هر صاحب عقلی کم و بیش به آن فکر کرده؛ موضوعی که بینش ما را نسبت به زندگی عوض میکند و در کیفیت برخورد ما با حوادث فردی و اجتماعی موثر است. سرنوشت! قضا و قدر! عبارات خوف انگیزی که هر اندیشهای را به مبارزه مطلبد!
من به شخصه چیزهایی که در کتابهای معارف درباره این مسئله خواندهام و یا از زبان مدرسین این کتابها شنیدهام ذرهای قانعم نکرده است! وقتی قرآن میخوانی و از خواست و اراده خدا صحبت به میان میآید به نظر میرسد که ما بازیچهای بیش نیستیم و همین طور سوال پشت سوال که "انسان مختار است" یعنی چه؟ این بار به سراغ کتابی رفتم که با تار و پود استدلال و منطق نظریات مختلف در موضوع سرنوشت را بیان کرده و به نقد کشیده است.
"میگویند بالاترین نعمتها آزادی است و تلخترین دردها و ناکامیها احساس مقهوریت است؛ یعنی اینکه انسان، شخصیت خود را لگدکوب شده و آزادی خود را به تاراج رفته ببیند و خود را در برابر دیگری مانند گوسفند در اختیار چوپان مشاهده کند... این در صورتی است که انسان خود را مقهور و محکوم انسانی زورمندتر و یا حیوانی قوی پنجهتر از خود مشاهده کند. اما اگر آن قدرت مسلط، یک قدرت نامرئی و مرموز باشد و تصور خلاصی از آن و تسلط بر آن، تصور امر محال باشد چطور؟ مسلما صد درجه بدتر."*
وقتی شیرینی کتاب "انسان و سرنوشت" استاد مطهری را چشیدید، بد نیست بعد از آن "عدل الهی" را ورقی بزنید تا لذتتان مضاعف شود.
گر بریزی بحر را در کوزهای / چند گنجد قسمت یک روزهای
*برگرفته از کتابِ انسان و سرنوشت
عـــــــــــــشـــــــــــــــق
30 ژوئن 1976 - یادداشت های بیروت- خدا بود و دیگر هیچ نبود: شهید چمران