این فیلم رو برای اولین بار دیشب دیدم. در اثر تماشای چندین فیلم هالیوودی که آخرش منو سورپرایز کرده بود، ذهنم در حدس زدن آخر فیلم ورزیده شده! لذا از اولش آخر فیلم رو حدس میزدم!
اما اعتراف کنم وقتی داگلاس داداشش (شان پن) رو کشت یه کوچولو تحت تاثیر واقع شدم اما ... بقیش رو لو نمیدم!
آخرشم که داگلاس پای تاکسی داشت به پیشنهادِ خوردنِ قهوه در فرودگاه با آنگر فکر می کرد من توهم زده بودم که هنوز توی بازی هستن!
جدای همه ی تحلیل ها و بررسی های تخصصی، فیلم جذاب و سرگرم کننده و معماییِ خوبی بود.
زمان کارشناسی خیلی بیشتر فیلم می دیدم، خصوصن فیلم خارجی. فکر کنم ترم سه یا چهار بودم که فیلم "هفت" یا همون Seven دیوید فینچر رو دیدم.این فیلم جزء اولین فیلمای آمریکایی بود که دیدم و آخرش شگفت زده شدم!
هفته ی گذشته این فیلم رو دانلود کردم تا با دو تا از بچه های دکترا و یکی دیگه از رفقا با هم ببینیم. یکی از بچه ها از قبل رفته بود ویکی پدیا ماجرای فیلم رو خونده بود، به خاطر همین جذابیت فیلم براش از بین رفته بود و همون اول فیلم خوابش برد! (ناگفته نماند ساعت 12 شب شروع به دیدن فیلم کردیم!) یکی دیگه از بچه ها هم یه ریز چرت و پرت می گفت و حوصلش سر رفته بود، چون فقط عاشق فیلمای بزن بزن جکی جان و دوستان بود!
تقریبن میشه گفت محاله بتونید آخر فیلم رو حدس بزنید!
مثل سال های گذشته قبل از نمایشگاه لیستی تهیه کردم از کتاب های مورد علاقم. لیست تپل و مپل ای شد که بعد از بررسی کتاب ها در نمایشگاه کرک و پرش ریخت و نهایتا شد 7 تا کتاب. دو کتاب ناخوانده هم اومدن در سبد خریدم:
1- "کتاب" از فاضل نظری - انتشارات سوره مهر
با شعرای آقای نظری حال میکنم! دلیل کافی ای هست که این کتاب رو بخرم.
2- "او یک ملت بود" خاطراتی از شهید بهشتی - انتشارات یا زهرا
خیلی وقته دوس داشتم درباره ی این شهید بیشتر بدونم. جای امثال ایشون وحشتناک خالیه، به همون اندازه که جای منطق و تحمل مخالف خالیه. این کتاب مهمان ناخوانده لیست من بود که حالا نور چشم کتاب هام شده!
3- "ایده ی عالی مستدام" از برادران هیث - انتشارات آریانا قلم
روی جلد این کتاب نوشته چگونه ایده های ماندگار بسازیم. منم برای همین امر این کتاب رو خریدم. نردبونی که روی کتاب چسبیده شده بامرزه هستش و خودش یه ایده خلاقانه. درباره ی این کتاب تعریف زیاد شنیدم، تا ببینم چی از آب درمیاد!
4- "ای کاش وقتی 20 ساله بودم می دانستم" از تینا سیلیگ - انتشارات هامون
تینا سلیگ مدرس مدیریت و کارآفرینی در دانشگاه استنفورد هست. این کتاب در اصل هدیهی بیست سالگی فرزندش هست که لطف کرده در اختیار ما هم گذاشته! امیدوارم لذت انگیز باشه خواندنش.
5- "رحمت واسعه" مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت
سرزده به این انتشارات رفتم و دیدم کتاب جدید چاپ نمودند. کتابی با مضمون خصایص رحمت واسعه ی خدا، حضرت سید الشهدا. جلد زیبایی داره و خوش چاپه.
6- "چرا ملت ها شکست می خورند؟" از دارون عجم اوغلو - انتشارات روزنه
واقعن شما دوست ندارید جواب این سوال رو بدونید؟ من که ذهنم تشنه ی رسیدن به پاسخی برای چرایی هاس. برخی از اقتصاد دان های بزرگ دنیا این کتاب رو عمیقا تحسین کردن. به نظرم ارزش خوندن داره بسیار!
7- "هدف" از گلدرت - انتشارات آوین
آموزش های فوت و فن مدیریت در قالب داستان. بخشی از یه داستانش رو خوندم و خوشم اومد ازش. کتاب پرفروشی در جهان هست این کتاب.
وبلاگ اصلی من: +
"اگر بحث درآمد مطرح نباشد، چه شغلی را انتخاب می کنید؟" این سوالی هست که اخیرا درِ ورودی دانشکدمون نصب شده و بچه ها جواب های بامزه ای برای اون نوشتن. چند تا از جواب ها رو اینجا می نویسم:
-پلیس
-خلبان
-مربی پارکور
-فوتبالیست
آشپز بین المللی
نویسنده و منتقد ادبی
-تولید مثل و بقای بشریت
من کلن حوصله ی سینما رو ندارم چون همیشه بعدش سر درد می گیرم! لذا یه فیلم باید خیلی موضوعش و عواملش خفن باشن که سختی تحمل سر درد بعدش رو به جون بخرم. پارسال محمد (ص) مجیدی رو دیدم. حقیقتش به نظرم متن داستان جالبی نداشت و آخراش رو به زور دیدم! حوصلم رو سر برد! ولی فکر کنم برای یه تازه مسلمان یا خارجی ها بدک نباشه. شاید!
بادیگارد که اکران شد به خودم گفتم بالاخره تلوزیون میذارتش و همون موقع می بینمش، مثل فیلم چ! ولی اینقدر رفقا تعریف کردن که پا شدم رفتم دیدم.
از رنج های زندگی گریزی نیست فرزند. با این حال، در پی رنجی باش که برای تو معنایی درخور کرامت بنی آدم داشته باشد.
حضرت میرفندرسکی خطاب به ملاصدرا - قسمت 12 ام سریال روشن تر از خاموشی
بعد از مدت ها دست بردم طرف یه رمان! حقیقتش دو سه بار این رمان رو زخمی کرده بودم و تا فصل دو و سه پیش رفته بودم ولی ولش کرده بودم. عید امسال بالاخره همت کردنم به ثمر نشست و خیلی زود جذب این کتاب شدم.
اولای کتاب، وقتی داستان داره پیش میره، هاکسلی اطلاعات بیولوژیکی ای میده که در عین جالب بودنشون یه خورده فهمیدنشون برام دشوار بود. فکر می کردم مثل کتاب درسی باید همش رو بفهمم! ولی خیلی راحت میشه ازشون عبور کرد. فقط کافیه کلیات رو بفهمی. علتش هم اینه که این آقا در خانواده ای که همشون دانشمند بیولوژیست هستند متولد شده.
بالاخره ساختمش! به زودی انشا الله به روز میکنم اما یه کپی از چیزی که مینویسم هم اینجا میذارم!
بفرمایید اینجا
بچه ها خیلی خوبن! فکر گذشته آزارشون نمیده. براشون مهم نیست فردا چی میشه. میدونن یه بابا و مامانی هست که دوستش دارن و نمیذارن گشته بمونه. بچه ها بوی دنیا نمی دن!
ای کاش ذره ای بچه بودم! باور داشتم که ولی ای دارم که نمیذاره گشنه بمونم و بی سرپناه.
ای کاش اینقدر غصه ی گذشته ها رو نمی خوردم.
ای کاش فکر آینده لرزش رو مهمون دستام و سفیدی رو مهمون موهام نمی کرد.
ای کاش شب ها مثل بچه ها معصومانه و شیرین می خوابیدم و صبح با امید بیدار می شدم و بازی زندگی رو از سر می گرفتم.
ای کاش مثل بچه های که با شیرین کاری و شیرین زبونی خستگی رو از چهره والدینشون پاک میکنن، منم می تونستم یه لبخندی به لبان پدر خوبان عالم بیارم...
ای کاشـــــــ ...