سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آقای مجری: در خدمتِ آقایِ همسایمون هستیم...

آقای همسایه: آقو! همساده! "دالِ"، دال!

آقای مجری: ببخشید! آقای همساده...

آقای همسایه: شما می فَرمُیید "یِ" ولی "دالِ"!

آقای مجری: خیلی شرمنده! ایشون همساده هستن! اومدن لطف کردن داشتن تشریف می بردن استادیوم...

آقای همسایه: ها! بو هم بیریم!

آقای مجری: گفتن من باهاشون برم، گفتم من امروز مهمان دارم، ولی حتما با هم یه استادیوم خواهیم رفت.

آقای همسایه: من میگم همی بازیو بیریما. آقو! من میگم یه دِقه [دقیقه] میریم ورزشگاه، از ای وَر یه تُکِ پا میریم درمونگا، بعدم به مهموناتون می رِسین!

آقای مجری: درمونگاه دیگه برای چی؟

آقای همسایه: خـُـ آدم میره ورزشگاه قطعا بعدش میره درمونگا دیگه!

آقای مجری: برای ورزش میرن دیگه؟!

آقای همسایه: نه نه! بعدش بَرویِ او آسیبوی که تویِ ای قضیه بِهِش برخورد کِرده میره درمونگا!

آقای مجری: آها!! شما کلا به ورزش علاقه داری؟

آقای همسایه: من نه! من واقعا کلا به ورزش هیچ علاقه ای ندارم یعنی داغونمآااااا نسبت به ورزش. اتفاقا یه تنفرِ خاصی تو وجودُم ریشه دوونده از ورزش! هَه هَه هَه...

آقای مجری: یعنی فوتبال رو دوس نداری؟

آقای همسایه: اصلا! اصلا! اصلا فوتبال چی چیِ! والیبال، هاکی، سِپَک تاکرا هر کُدُمِش رو بیگی من متنفرم!

آقای مجری: خُب پس برای چی میرین استادیوم؟ دوس دارین به عنوان تماشاگر بِرین؟

آقای همسایه: نمی رم! نمی رم معمولا! همی جوری مسیرُم میُفته، مسیرُم میخُره پام به استادیوم باز میشه!

قسمت دوم را بعدا می نویسم. یا حق...


نوشته شده در  دوشنبه 91/2/11ساعت  9:35 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

سال 2012 المپیک در کشور لندن برگزار می شود و از قضا طرح هایی که برای المپیک طراحی شده فراماسونری هست. هرم، چشم جهان بین، نام صهیون و ...  توی این طرح ها به وفور دیده می شود. از طرفی بعضی از کشورها به این کارها اعتراض کردند، که البته باید این کار را می کردند. حالا اگه درست شد که خیلی هم خوب، ولی اگه درست نشد چه کار کنیم؟

مدتی است حرفایی درباره ی تحریم المپیک 2012 لندن می شنوم و یا می خوانم. سوال من این هست که حالا چی؟؟! بر فرض که ما تحریم کردیم؛ در جامعه ی جهانی چه اتفاقی می افتد؟

آن زمان که امام خمینی(ره) به پاریس تبعید شد، رسانه های مختلفی برای مصاحبه خدمت ایشان می رسیدند. امام هم حضورشان را می پذیرفت و پیام اسلام و انقلاب را از طریق همان رسانه های نظام سرمایه داری و صهیونیستی به همه ی جهان مخابره می کرد. امام با رسانه ی همان نظام سرمایه داری که الان المپیک را برگزار می کند مصاحبه کرد و حق را به جهانیان نمایاند.

المپیک میدانی هست برای انتقال پیاممان. وقتی همه ی رسانه های دنیا توجهشان را به المپیک دوخته اند، اگر ایران قوی ظاهر شود و سرود ملی ما از ورزشگاه پخش شود، خیلی ها به خود می گویند این همان کشوری نیست که سی سال است آمریکا تحریمش کرد و اسرائیل می خواست آن را نابود کند؟ پس چه شد که او هنوز هست و نه تنها هست، بلکه قدرتمند هم هست.

آیا با تحریم المپیک بقیه ی کشورها به دست و پای ایران می افتند و می گویند المپیک را تحریم نکنیند و یا از نبودن ایران در میدان جنگ رسانه ای خوشحال می شوند؟

دقیقا همین حرف را درباره ی حج می زنند! می گویند حج را تحریم کنید تا پول شیعیان به جیب وهابی ها نریزد! آن کسانی که این حرف را می زنند آیا نمی دانند که وهابی ها آرزو دارند ایران حج را تحریم کند؟ پولی که وهابی ها از حج به دست می آورند در برابر درآمد های نفتی شان خیلی کم است.

اصلا بر فرض که درآمد زیادی هم از راه حج به دست بیاورند، همین که در ایام حج زائران ایرانی، اسلام ناب محمدی(ص) و پیام انقلاب را به گوش مسلمین جهان می رسانند [که حاصلش بیداری اسلامی است حتی در قلب عربستان] برای آن ها ضرری هزاران برابر درآمد حج در پی دارد.

به جای این حرف ها به ورزش برسید تا در آن حرفی برای گفتن داشته باشیم و بتوانیم به وسیله ی آن حرف های مهم تر را منتقل کنیم...

دلیل عینی حرفم این باشد و والسلام:

چندی پیش ژورنال علمی Elsevier اعلام کرد که می خواهد ایران را تحریم کند؛ ایران هم دست پیش گرفت و Elsevier را تحریم کرد. چه اتفاقی افتاد؟ هیچ! هیچ اتفاقی نیفتاد جز اینکه ایران خودش را از بزرگترین منبع علمی محروم کرد. در حالی که هیچ جایگزین مناسبی برای آن وجود نداشت! Elsevier یک تکان کوچک هم نخورد! بعد هم بی سر و صدا تحریم را لغو کردند و الان ما با سلام و صلوات از این ژورنال استفاده می کنیم.


نوشته شده در  شنبه 91/2/9ساعت  9:30 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

وقتی بچه بودما، نه خیلی بچه، یه کوچولو بچه بودم، در حدِ دوم یا سوم دبستان، عاشق دفتر مشق نو بودم!

اصلن عشق می کردم دو سه صفحه ی اول دفتر رو بنویسم!

همش هم حواسم بود خوش خط بنویسم!! ولی دو صفحه که می نوشتم بازم خطم اَلَم غورباقه می شد!

الان هم هنوز همین جوری هستم!!!

وقتی یه کار رو شروع می کنم و اون جور که دلم می خواد پیش نمی ره، دلم می خواد از نو شروع کنم...

دو سه صفحه ی اول هر کار خیلی حال میده...

بعدش خسته کننده می شه! شایدم تکراری! شاید به خاطر ته کشیدن انگیزه باشه. اصلن چه می دونم!؟


پ.ن: دلم برای دو سه صفحه ی اول زندگیم تنگ شده... بچه گیام!!

دفتر مشق بچه دفتر مشق بچه دفتر مشق بچه دفتر مشق بچه


نوشته شده در  دوشنبه 91/2/4ساعت  6:15 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

یه اتم کوچولو توی مجموعه ی اتم ها یعنی همون کریستال دارایِ انرژی هست!

کریستال همیشه اتمی رو بیشتر دوست داره که انرژیِ کمتری داشته باشه!

از نظر ما کریستالی خوبه که بتونه اتم های با انرژی متفاوت رو درون خودش حفظ کنه.

اگه یه وقت انرژی یه اتم خیلی زیاد شد، شبکه ی بلوری دیگه طاقت تحمل اونو نداره و از کریستال پرتش میکنه بیرون!

دکتر علی شریعتی انرژیِ خیلی زیادی داشت و مجموعه [رژیم طاغوت] اون رو تحمل نکرد...

زندان، شکنجه، تخریب شخصیت، جنگ روانی، به جان هم انداختن موافقان و مخالفانش از انرژی او نکاست.

اما او همواره در کنار دوستان صمیمی اش هم چون آیت الله خامنه ای ایستاد و مبارزه کرد...

و به قول امام خمینی(ره) [به نقل از آیت الله خامنه ای] ای کاش بیشتر عمر می کرد تا هم خطاهایش را اصلاح کند و هم مردم جامعه بیشتر از وجودش بهره ببرند...


پ.ن: اگر آیت الله بهشتی در دوران زندگی شان مظلوم بود...

دکتر علی شریعتی بعد از وفاتشان هم مظلوم باقی ماند...

به قول آیت الله خامنه ای او از موافق و مخالفش رنج می کشید...

موافق و مخالفِ متعصبیِ که هیچ گاه حرف او را نخواندند و نفهمیدند.


نوشته شده در  سه شنبه 91/1/29ساعت  12:4 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

-آقوی همساده: نه عامو! چی چی بیریم. من مَّـضَر [محضر به لهجه شیرازی] نمیام.

من اتفاقا رفتم ای ماشینو رو به نام بِزنَم آقو، تو مَّـضَر اشتباهی گرفتن اون جُو از ما طلاق گرفتن!

ما اصلا زن نَدوشتیم! رفتیم تو مـَضَر اَزَمون طلاق گرفتن!

کل هزینه ی طلاقُ هم اَزَمون گرفتن، من هَنوُ [هنوز] دارم مِـریه [مهریه] میدم.

هـاااا ! من ماهی دو تو [تا] سکه دارم مِـریه میدم!

-آقای مجری: به کی میدی؟

-آقوی همساده: نَمی دونم! خودُم بدبختیم همی یه! نَمی دونم دارم به کی میدم!

-آقای مجری: چه خاطرات عجیبی!

-آقوی همساده: هـآااا! داغونمـآاااا !

-آقای مجری: باید ما یه بار دعوت بکنیم از آقای همساده بیان که این خاطراتشون رو برامون تعریف بکنن.

-آقوی همساده: خاطره ی خاصی نداریم! هَمی زندگی روتینِ سادِی مثِّ هَمِی مردم!

-آقای مجری: اینا جالب نیست براتون؟

-آقوی همساده: چی چیش جالبه؟ هَــ هَــ ... سِـی ای! اینا که تازه خاطرِی عادی بود!!


نوشته شده در  چهارشنبه 91/1/23ساعت  9:58 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

زنی که تن و اندام خود را به معرض دید همگان می گذارد و آنچه را به جنسیت او مربوط می شود به کوچه و بازار می کشد، در حقیقت می خواهد با تکیه بر «زنانگی» خویش جایی برای خود در جامعه باز کند، نه با تکیه بر «انسانیت» خویش.

در واقع او بدین ترتیب اعلام می کند که آنچه برای او اصل است «زن بودن» اوست، نه انسان بودن و نه اندیشه و لیاقت و کارایی او.*

*برگرفته از کتاب بسیار جالب و قویِ "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی" نوشته ی دکتر غلامعلی حداد عادل، چاپ نوزدهم، صفحه ی 59


نوشته شده در  سه شنبه 91/1/8ساعت  9:47 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

آن زمان ها بچه تر بودم، خیلی چیز ها را نمی فهمیدم اما باز هم دوستت داشتم...

نه از این دوست داشتن های کوچه بازاری که صدتاش یه زار هم نمی ارزه!

دوست داشتنی از جنس بچه و بابایی!!

خودت می گفتی قلب ها دست خــــــــداست...

و مادرم می گوید هر کس همه وجودش با خــــــــدا باشد، خــــــــدا محبتش را در اعماق قلب دیگران قرار می دهد...

و تو را در اعماق قلبم یافتم...

و نفرت از دشمنانت را نیز...


"بشکست اگر دل من ، به فدای چشم مستت

سر خم می سلامت ، شکند اگر سبوئی"

کاملا بی ربط : پیشاپیش سال نو مبارک!

طلبیدند! عاقبت شهدا طلبیدند... فردا عازم دیار عشم...

دعایتان می کنم... دعایم کنید!

یا حق


نوشته شده در  دوشنبه 90/12/22ساعت  9:44 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

دم عید خواستید شیشه ها رو پاک کنید، روزنامه کیهان بخرید!  
هم بزرگ است، هم ارزان است و هم با این کار فرهنگی سرانه ی مطالعه کشور را بالا بردید!!


اگر دیدید اهالی خانه با شما خیلی مهربان شدند فاتحه تان خوانده است.  
سعی کنید یکی دو هفته گم و گور شوید چون حداقل باید دو تخته قالی رو بشورید.

من اوایل فکر می کردم آشپزهای فست فودها دست کش می پوشن تا غذاها آلوده نشه!
اما حالا پی بردم اونا دستکش می پوشن تا دستشون کثیف نشه!!  
اگه رفتید خرید عید نون خشک بخورید ولی فست فود نخورید.


از حالا شروع کنین به روزه گرفتن تا عید که میشه حداقل شبی دو سه جا به عید دیدنی برید و دلی از عزا در بیارید!
البته مواظب پاتک های ناگهانی دوستان و اقوام باشید!!


اگه خدایی نکرده رَکَب خوردین و کسی به دیدن شما اومد، شما هم نامردی نکرده و در اسرع وقت تلافی کنین!!

همیشه برای ما بچه ها و نی نی ها عیدونه کنار بذارید.
آخه ما خیلی ناز و گی گی لی هستیم و همچنین دوست داشتنی! 
ترجیحا پنج هزار تومنی خشک باشه!!

بچه خوشگل و ناز بچه خوشگل و ناز بچه خوشگل و ناز بچه خوشگل و ناز بچه خوشگل و ناز بچه خوشگل و ناز

همیشه ی خدا آرزو داشتم برای یک بار هم که شده همراه کاروان عشق به مناطق عملیاتی جنوب برم.
امسال باز هم این توفیق نائل نشد...
اگر مهمانِ عزیزان خدا شدید برای بچه آدم هم دعا کنید...


نوشته شده در  شنبه 90/12/13ساعت  2:36 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

نفهمیدم خوشحال باشم یا ناراحت!!!

به گمانم طرف های ساعت شش صبح بود که اس ام اسی آمد مبنی بر تبریک اسکار گرفتن "جدایی نادر از سیمین" به همه ایرانیان غیور!

اینقدر نقد موافق و مخالف را خوانده ام که خودم دچار گاوگیجه فرهنگی شدم!!!

از یک طرف اسکار است و معتبر ترین جایزه جهانی و از طرفی...

دوست دارم جدا از همه ی هیاهوهای رسانه ای یک بار دیگر این فیلم را ببینم تا بفهمم اصلا این فیلم "چه می گوید"!

تعصب ها خیلی ها را کور کرده و ترمز خیلی ها را بریده!!


اصغر فرهادی چه پیام کلیدی را در فیلمش به مخاطب القا می کند؟؟؟

در مصاحبه اصغر فرهادی با رویترز، ایشان به جهانیان می گوید "ایران فرزند مریضی است که هیچ کاری برای آن نمی توان کرد"!
(+)
 این حرف چه نسبتی با محتوای این فیلم دارد؟؟؟

"جدایی نادر از سیمین" القا کننده ی چه پیام معنوی و موثری است به مخاطب؟؟؟

اگر "جدایی نادر از سیمین" که در ایران پر شده،  "جدایی جک از آنجولیا" بود و در فضای آمریکا و با همین مضمون پر می شد، آیا باز هم جایزه اسکار را می گرفت؟؟؟

هر فیلمی می تواند نقد خوبی باشد. اما...

اصغر فرهادی خوب نقد کرد، اما...

اما در آخر او سیاهی را القا کرد یا روح امید برای ساختن ایــــران عزیزمان را ؟؟؟

پی نوشت:

من ماندم و این حرف امام سید روح الله (ره) که می گفت:

" اگر دیدید دشمن برای شما کف می‏زند، نگاه کنید اشکال کارتان کجاست"

و گفته ی فرزند صالح سید روح الله، امام سید علی (روحی فداه) :

"هر آدم عاقلى تا دید دشمن برایش کف مى‌زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مى‌زند؟! باید به خود بیاید..."


نوشته شده در  دوشنبه 90/12/8ساعت  9:27 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

اولنـــــــــدش

وقتی که یه بچه از شما پفک می خواد و کلی خواهش و تمنا می کنه رو دیدید؟

برای یه چیز مزخرف و مضر چه جور خودش رو زمین میزنه! وقتی هم براش پفک می خری دو دقیقه بعد یادش رفته...

ماجرای ما همون ماجراس! فقط سایز پفکه یه خورده بزرگ شده اما ارزشش همون قدره!

بعضی وقتا اینقدر توی خواسته هامون دست و پا می زنیم که یادمون میره اصلا برای چی اومدیم...

یکی هم نیست بگه بچه جون! داداش! به خودت بیا! آدم شو! آدم...

کافیه فقط یه خورده از سطح زمین بالاتر بریم و به خودمون و خواسته ها و آرزوهامون نگاه کنیم...

دومنـــــــــــدش

چهل حدیث! نه... بگذارید بگویم پزشکی روح!

طبیب بیماری ها را می شناسد و علائم آن ها را و ضرراتشان و راه علاجشان را هم.

امام خمینی(ره) بیماری های روح رو شرح داده، بعد اومده ضررات دنیوی و اخروی اون رو بیان کرده، علائم بیماری رو کاملا شرح داده و در آخر مثل یک طبیب دلسوز برات نسخه پیچیده و راه درمان رو گفته...

ای بسا که خودمون هم ندونیم مبتلا هستیم ولی امام اومده با ظرافت تمام اعماق روح رو کنکاش کرده و ریشه های بیماری رو پیدا کرده...

و وقتی به پزشک روح اعتماد می کنیم و دستمون رو توی دستش میذاریم تا حالمون خوب بشه چقدر دیدنیه...

کتاب "شرح چهل حدیث" نوشته ی امام خمینی(ره) را بگوییم پزشکی روح...

تا ســه نشـــه ، بـــازی نشـــه!

"چهل حدیث" می تونه تلنگر خوبی باشه برای اینکه یه خورده از زمین فاصله بگبریم...

و صد حیف که اگر چهل هزار حدیث هم بود من همچنان بچه آدمم...

دعـــــــــــایم کن! الــــــــــــــــتماس می کنم...


نوشته شده در  یکشنبه 90/11/30ساعت  8:58 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]