الـــــــعـــــ ــــــشــــ ــــــقـــــ
علامه عارف، آیت الله طباطبائی درباره شاگردش علامه حسن زاده فرموده اند:
"حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان؛ راهی که حسن زاده در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبائی."
الـــــــعـــــ ــــــشــــ ــــــقـــــ
در سفری که امام خامنه ای به آمل رفته بودند، دیداری با علامه حسن زاده داشتند.
در آن دیدار حضرت آیت الله حسن زاده آملی، جلو حضرت آقا نشسته و ایشان را مولا خطاب می کند.
حضرت آقا ناراحت شده و به علامه می فرمایند این کار را نکنید؛
علامه حسن زاده می فرمایند: "اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمی کردم."
الـــــــعـــــ ــــــشــــ ــــــقـــــ
ایشان در جای دیگر فرموده اند:
" گوشتان به دهان رهبر باشد، چون ایشان گوششان به دهان حجت بن الحسن (عج) است."
من عینکی شدم!!
واکنش ها در برابر عینکی شدنم جالب بود!
یه عده ازم شیرینی می خواستن و یه عده بهم تسلیت می گفتن!
ولی خداییش دنیا با عینک پر رنگ تره! دیگه استادا هم پای تخته ریز نمی نویسن!!
"خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى - هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید.
با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا کنید.
ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد؛ داشته باشد.
بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهماننواز، هم بقیهى آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست.
او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند.
«گفتا شیخـــا هر آنچه گوئــى هستـــم / آیا تو چنـــان که مینمائى هستـــى؟».
ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید."*
* از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با روحانیون و طلاب استان خراسان شمالی
دیگه ها مثِ قدیما حسش نیس! می فهمی چی میگم؟ وبلاگ مبلاگو می گم!
ولی هستم هنوز!!!
می دونی یه مرد وقتی خسته می شه یعنی چی؟؟؟ نمی دونی دیگه!!!
الان دلم فقط مَشَد می خواد...
این مستندِ خوش ساختِ "گروه سفیر"، سرآمد کارهای قبلی شان است...
مستند با بریده ای از حرف های چند دانشجویِ شریفی که در خارج تحصیل می کنند شروع می شود، بعد مصاحبه با یکی از مغزهای ایرانی در ناسا که شبکه "صدای آمریکا" تهیه کرده را پخش می کنند.
کارگردان، کلیپ - موسیقی از "منهتن – نیویورک" را در مستند گنجانده است که انصافا هم تصویر و هم موسیقی آتش بحث را داغ تر می کند.
بعد ماجرای 22 اسفند در " دانشگاه صنعتی شریف" را مطرح می کنند (ماجرای تدفین شهدای گمنام در دانشگاه) که اصلا ربطی به محور اصلی مستند ندارد. هدف بیان این مطلب احساسی کردن مخاطب بود یا حرف نگفته ای در گلوی مذهبی هایِ شریفی بود که در این مستند سر باز کرده بود؟ نمی دانم! فقط احساس می کنم تکه ی نچسب مستند است.
ماجرای خودکشی چند دانشجو در دانشگاه شریف هم یکی از موضوع های داغ و پر حاشیه مستند است. اگر از این دید که علت خودکشی آن ها "بحران هویت" و آرزوی سفر به خارج که کعبه آمال و بهشته گمشده است به مستند بنگریم، می توانیم این ماجرا را در روند کلی فیلم هضم کنیم.
شاید شما با خواندن مطلب من خسته شوید ولی دیدن این فیلم خستگی ندارد؛ چون از مکان های متنوعی تصویر و با آدم های مختلفی مصاحبه تهیه کرده اند. از "مجید انتظامی" رهبر ارکستر سمفونیک ایران تا "جشنواره فیلم فجر" و "جدایی نادر از سیمین". از گپ و گفتی با خانواده فردی که عازم خارج است در فرودگاه تا مصاحبه با "دکتر احمدی نژاد". از دعوت تلوزیونی "هیلاری کلینتون" برای مهاجرت ایرانی ها به آمریکا تا رفتن به "پیست اسکی دیزین".
پخش "کلیپ سوسن خانم" که در "دانشگاه آلبرتا" توسط دانشجویان ایرانی ضبط شده است، قابل تفکر بود. انتخاب این کلیپ که پس از آن تصاویر سفر شریفی ها به مناطق جنگی ایران پخش شد، به جا و هوشمندانه بود.
استفاده از مصاحبه ها و تصاویر افرادی چون "دکتر نایبی" استاد مخابرات دانشگاه صنعتی شریف، "دکتر هژیر رحمان داد" استاد دانشگاه ویرجینیا، "دکتر فرزان حدادی" استاد دانشگاه علم و صنعت، " دکتر مشایخی" بنیانگذار دانشکده مدیریت و اقتصاد MBA صنعتی شریف و "مهندس محسن خلیلی" پدر صنعت ایران به این مستند روح مضاعفی بخشیده است.
پایان زیبای این مستند هم جای تقدیر دارد؛ پایانی که می تواند شروع مناسبی برای قسمت دوم "میراث آلبرتا" باشد...
پی نوشت 1: توزیع و اطلاع رسانی این مستند بسیار ضعیف بود؛ از صدا و سیما گرفته تا دیگر رسانه ها. من به طور اتفاقی در مجله ی "سینما و رسانه" با این مستند آشنا شدم و از طریق "سایت مستند میراث آلبرتا" آن را دانلود کردم.
پی نوشت 2: این نکته مهم جای تاکید دارد که این مستند تنها از یک دیدگاه به این مسئله نگریسته است. دیدگاهی که جناب "رضا امیرخانی" در "نشت نشا" دارد، از بعد دیگری به این مسئله پرداخته است و شاید برخی از زوایای دیگر آن همچنان پنهان باشد.
همین طورا که مستهزرید توی روستاها ملت همدیگه رو میشناختن! صمیمیت بود!
یه چیز بگم شاید باورتون نشه ولی واقعیته! اونا، البته بیشتر قدیمیاشون، حتی خودشون رو هم میشناختن! نه مثِ ما شهری ها!
وقتی چهار تا روستایی پا میشدن میومدن شهر، برا اینکه هم از همدیگه فاصله نگیرن و هم اینکه زیر علم ارباب بمونن، حسینیه ای می ساختن و با پول خودشون که معمولن همه شراکت داشتن اونجا رو اداره میکردن...
دعای ندبه ای، کمیلی، ماه رمضونی، محرمی و ... رو بهونه میکردن برای صله رحم و توسلی و صفای روح.
ارتباط با خالق و مخلوق و رفع مشکل هم نوع در حاشیه اش. انسانی تر از این؟!
البته جدیدیا گویی شهری شدن و هیئتا دیگه رونق قدیما رو نداره! حیف...
فقط و فقط و فقط چون که خیلی عکس رو دوست داشتم از توی یه وبلاگ دیگه کپی کردم تا یادگاری گوشه وبلاگ خودم داشته باشمش. همین!
آینه کاری های توی حرم امام رضا(ع) یا بقیه اهل بیت(س) رو دیدید که؟
وقتی توی اونا نگاه می کنی هزار تا تکه میشی...
توی این بارگاه وقتی بشکنی و کوچیک بشی خیلی ارزش پیدا میکنی... بزرگت میکنند...
خصوصا وقتی دلت بشکنه...
قربون مظلوم هایی که آینه کاری ندارند. اصلا حرم ندارند...
اونجایی که باید خودت رو روی خاکا بندازی و هیچ بشی... تا تو رو قدِ آسمونا بکنند.
یا امام حسن مجتبی(ع)
چند شب پیش مغازه پدرم آتش گرفت...
اسپیلت کاملا سوخته شده بود...
اما حتی گوشه ای از یک برگِ قرآنِ رویِ آن نسوخته بود.
قصد ندارم از لحاظ فنی فیلم رو به نقد بکشم، تنها هدفم بیان چند دیالوگ معنادارِِ این فیلمه تا خودتان بخوانید و به دور از تاثیر گذاری بصریِ فیلم بر ضمیر ناخودآگاهتان، آن را بررسی کنید.
قسمت اول این فیلم به نام "Begins" در تلوزیون پخش شده و قسمت دوم بتمن یعنی "The Dark Night" رو اطلاع ندارم که تلوزیون پخش کرده یا نه! انصافا فیلم خوش ساختی هست...
قسمت اول
"مردی که نفرتش از شیطان و آرزوهاش برای عدالت واقعی رو قسمت می کنه."
اون قسمت هایی که آبی رنگه دیالوگ های فیلمه! مثلا این رو که گفتم قسمتی هست که می خواد شخصیت ناجی رو معرفی کنه.
"مذهبی متعصب کسی هست که در تلاش برای خوشنودی خودش، راهشو گم کرده. اونو میشه از بین برد یا زندانیش کرد، ولی اگه تو خودتو چیزی بیشتر از یه انسان شکل بدی، اگه خودتو وقف یه عقیده کنی، واگه نتونن جلوتو بگیرن، اون وقت کاملا یه چیز دیگه میشی.
-اون چی هست؟
-افسانه ، آقای وین!"
این آقای "بروس وین" همان بتمن خودمان است که پدر و مادرش رو در دوران کودکی به علت بی عدالتیِ اجتماعی از دست داده و شدیدا پول داره! کسی که داره این حرف ها رو به بتمن میزنه رهبر انجمن سایه ها هست!
هنر کارگردان این فیلم در حدی بود که من هم عاشق شخصیت بتمن شدم! چه برسه به نوجوان هایی که به برکت سینمای ما تا حالا یه فیلم مناسب هم برای خودشان نداشتن!
"مردم نیاز به مثال های غم انگیز دارن تا اونا رو از بی عاطفه بودن در بیاره. من به عنوان بروس وین نمی تونم این کار رو بکنم! به عنوان یه انسان از گوشت و خون می تونن منو نادیده بگیرند و از بین ببرند. ولی به عنوان یک نماد فاسد نشدنی هستم. می تونم جاودانه بشم..."
یه ویژگی خاصِ این فیلم اینه که کاملا علم گرا هست و در اون هیچ ماورایی وجود نداره. مثلا لباس های بتمن اصلا ساختار پیچیده ای نداره و در کل فیلم بتمن بیشتر با قدرت بدنی خودش خلافکارها رو نابود می کنه.شاید تنها چیز محیر العقول ماشین بتمن باشه که اون هم در آزمایشگاه سری توسط دانشمندها ساخته شده. جدایِ از جلوه های ویژه و فیلم برداری بی نظیر این فیلم، کلمه کلمه دیالوگ ها هم طراحی شده اند!
قسمت دوم
محض اطلاع: "گاتهام" اسم شهری هست که بتمن توی اون هست! آخرای فیلم بتمن برای اینکه عدالت و امنیت حکم فرما بشه، حاضر میشه فسادها و خراب کاری ها به گردن اون انداخته بشه تا شهر آروم بشه. دیالوگِ زیر از زبونِ پلیسِ خوبِ شهر هست:
"اون هیچ کار اشتباهی رو انجام نداد، چون اون قهرمانی هست که گاتهام شایستگیش رو داره، اما نه قهرمانی که شهر الان بهش احتیاج داشته باشه، بنابراین تعقیبش می کنیم. چون اون یه قهرمان نیست! اون یه نگهبانِ خاموشه، یه پشتیبانِ مراقب، یه شوالیه تاریکی..."
از این لحاظ که بتمن در عالم خودمان هست بیشتر از هفت قسمت "فیلم سینمایی هری پاتر" که در عالم جادو اتفاق می افتد (البته قسمت هفتمش دو بخشه) روی ذهن مخاطب تاثیر می ذاره. هری پاتر برای کودکان و نوجوانان بود اما بتمن برای نوجوانان و جوانان. از لحاظ منجی، آدم بدا، نجات دادن دنیا، علم گرایی، زیر آبِ ماورا رو زدن، تاثیر گذاری خارق العاه روی مخاطب و ... بتمن و هری پاتر مشترک هستند!
یا حق