هنگام تحصیل در مدرسه صدر در نجف روزى نزدیک به ظهر در حجره آبگوشتى بر سر چراغ بار گذاشتم و سپس مشغول مطالعه شدم.
پس از چندى ناگهان متوجه شدم که طلاب مدرسه در حال شکستن درب حجره هستند با سرعت در را باز کردم و با حالت اعتراض خطاب به آنان گفتم من مشغول مطالعه هستم، چرا مزاحم مى شوید؟!
در همین حین به ناگاه متوجه شدم که تمامى حجره را دود گرفته و طلاب به تصور اینکه حجره من آتش گرفته براى کمک و نجات من آمده اند.
من از فرط توجه به مطالب مورد مطالعه چیزى متوجه نشده ام! علامه جعفری
قصه بی آغاز: مجموعه نوشته هایی درباره غنیمت شمردن فرصت و جوانی +
علمای بزرگ، عاشقای بزرگی هستن!