امروز ظهری با مامانم رفتم کتاب فروشی و کتابِ "قیدار" رضا امیرخانی را خریدم.
قبل ترش به دوسام که نمایشگاه کتاب می رفتن گفته بودم برام بخرنش ولی نخریدن! نامردا!
ظهر که رسیدم خونه شروع کردم به خوندنش و تا تمومش نکردم از پاش بلند نشدم.
نه اینکه خودم نخواستم بلند بشم، می خواستم، ولی کتابه منو جذب کرده بود اساسی!
الان هم خیلی حالم خوفه و خوش حالم...
انصافا پولِ پشت جلد کتاب فقط قیمت کاغذش هست، پول هنر رضا امیرخانیِ خیلی بیشتر از این حرفان.
اصلا مگه میشه روی این کارا قیمت گذاشت؟
این حرفا رو نگفتم که جو گیر بشید برید این کتب رو بخونید، اصلا!
کسی که زر شناسه بالاخره خودش طلا رو پیدا می کنه، حتی اگه زیر سنگ هم باشه!