سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیلی وقت بود که دیگه حسم رو نسبت به شهدا و جنگ از دست داده بودم و هرچی طرف کتابای دفاع مقدسی می رفتم نمی شد!! نمی شد بخونمشون!! ظاهرن خوندن کتابای منصوب به اون فرشته ها هم نیاز به طلبیدن خودشون داره!
چند بار این کتاب رو توی دفتر بسیج دانشکدمون دیده بودم و می دونستم حضرت آقا تمجید حسابی از این کتاب کرده اند؛ بالاخره بعد از چندین ماه (سال؟!) کتاب "نورالدین پسر ایران" رو خوندم.

اگر روزی "سید نورالدین عافی" عزیز رو دیدم، دستانش رو به احترام تمام فداکاری هاش و دریادلی هاش بوسه باران می کنم.

روحیه ناقلایی(!) و طنز در ذات این بزرگوار موکد شده، لذا خوندن این کتاب علاوه بر پی بردن به حقایق ناگفته ی تلخ و شیرین دفاع مقدس، سرشار از طنز و خنده است.

چقدر "امیر مارالباش" را دوست دارم. چقدر از چشماش آرامش میریزه. عکس این شهید هم آدم رو یاد خدا میندازه.

قابل توجه بعضیا: بعدن نگی همه کتابای خوب رو تنها خوری میکنیا!!! این گوی و این میدان...


نوشته شده در  یکشنبه 92/12/25ساعت  8:28 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

یه مدته خودُم نیس!!! نَمی دونم چِرو!!!


نوشته شده در  چهارشنبه 92/12/14ساعت  7:29 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

چرا فقط یه دقیقه اول آهنگا قشنگن؟؟؟


نوشته شده در  دوشنبه 92/12/12ساعت  9:48 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

عادت


نوشته شده در  جمعه 92/10/20ساعت  7:46 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

قابل توجه اونایی که می خوان مرز علمو جابجا کنن و به بشریت خدمت نمایند باید فکر کرد: کاشکی می شد وقتی عینک، خودکار، جوراب و فلش گم می شد بهشون زنگ می زدیم تا یه صدایی از خودشون در بیارن!


نوشته شده در  سه شنبه 92/10/17ساعت  9:44 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

اینجا داره برف میاد! جای دوستان خالی... خیلی حال میده از خواب پاشی و ببینی زمینا سفید شدن!!

وقتی این جمله رو خوندم خیلی عشق کردم، گفتم بذارمش اینجا شاید یکی دیگه هم دوس داشت:

"پیامبر اکرم(ص) به فرمان خداوند در حالی که حضرت حسین(ع) را در آغوش و دست حسن(ع) را در دست داشت و فاطمه(س) و علی بن ابی طالب(ع) پشت سرش حرکت می کردند، به میدان مباهله گام نهاد."


نوشته شده در  دوشنبه 92/10/16ساعت  9:9 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

وقتی پیامبر(ص) هر روز باید خواص بی خواص را تحمل می کرد و جواب سلامِ از فحش بدترشان را می داد...

آن وقت ها علـــــــــــــــــــــــی(ع) بود.

وقتی تمام کینه های عدالت پیامبر(ص) را یک جا بر سرِ علی(ع) خالی کردند...

آن وقت ها علی بود و یک حلقه چاه...


نوشته شده در  دوشنبه 92/10/2ساعت  11:37 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

کسانی که امام حسین(ع) را به جرم خروج بر خلیفه به شهادت رساندند...

همان هایند که چهار سال و نه ماه دوران خلافت مرد ترین مردِ عالم، خون بر جگرش کردند.


نوشته شده در  دوشنبه 92/10/2ساعت  11:8 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. کربلا جایِ بی لیاقت ها نیست، اما...ما هم دل داریم آقا!

میدان مشک و حرم حضرت عباس (ع)

به رسم بزرگان ابتدا از علمدار اجازه بگیر... میدان مشک و پروانه های زیبایش را نگاه کن...

حرم مطهر امام حسین (ع)

ساکت! فقط با دل وارد شو...

گودی قتلگاه امام حسین (ع)

بزرگترین جنایت تاریخ که قلب هر "آدمی" را به درد می آورد در همین اتاق کوچک رخ داده؛ گودیِ قتلگاه.

خیمه گاه

خیمه گاه. فخلع نعلیک... در اینجا جا پایت را جایِ پایِ طفلان حسین(ع) میگذاری. نترس! دیگر اینجا خار ندارد.

تلِ زینبیه

همه ی روضه ها را بگذار برای اینجا...
فقط کافی است بالای پله های تلِ زینبیه بایستی و به حرم ارباب نگاه کنی...

او می دوید و من می دویدم...
نه! تصور کن از اینجا تا قتلگاه، حضرت زینب(س) ندوید؛ خودشان را روی زمین کشید...


نوشته شده در  یکشنبه 92/10/1ساعت  11:24 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

بعضیا مثِ ستاره ی دنباله دارن.

یه عمر هستن و ما بی خبر از نعمتِ وجودشونیم...

و یه لحظه می سوزن و می درخشن و تمام.

ستاره دنباله دار شهاب سنگ

حالا هِی آرزو کن خودِ ستاره برگرده... دیگه تموم شد! و السلام.


نوشته شده در  یکشنبه 92/10/1ساعت  10:17 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]