سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه امتحانه سخته. بین همه هست. همه ی سال آخری ها
باید رتبمون خوب بشه تا قبول بشیم
باید زحمت کشید، سخته. از همه چیز امتحان میگیرن...
باید توی همه ی چیز ها قوی باشیم تا رتبمون خوب بشه
اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم آقا...

ثلاث مائه و ثلاثه عشر...
سیصد و سیزده...

آدم باید رتبه اش کمتر از سیصد و سیزده شود وگرنه آبرویش میرود
بین کل سال آخری ها سخته ولی باید زحمت کشید...

آدم بمیره بهتر از اینه که رتبش بد بشه... خفت داره...

تلخیص داستانی از کتاب ناصر ارمنی نوشته رضا امیر خانی


نوشته شده در  سه شنبه 89/6/23ساعت  1:17 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

یه چیستان طرح کردم، هرکی تونست اون رو حل کنه از طرف من برا خودش یه اسفند مشتی دود کنه! 

چیستان: چه نمازی هست که در اون چهار تا تشهد میخونیم؟    

الان من دو راه دارم، یکی این که جوابو بگم یکی دیگه اینه که فعلا جواب رو نگم تا تو کف سوال بمونید! ولی جوابو میگم:    

در نماز چهار رکعتی جماعت اگه دیر به نماز برسید و امام جماعت رکعت دوم باشه و شما اقتدا کنید، وقتی امام تشهد رکعت دوم رو میخونه مستحب هست شما هم همراه امام تشهد رو بخونید [دقت کنید که شما یه رکعت از امام جماعت عقبید] (1). رکعت سوم امام جماعت میشه رکعت دوم شما و اینجا تشهد برا شما واجبه (2). رکعت سوم شما رکعت آخر امام هست و بازم بر شما مستحبه که تشهد رو همراه امام بخونید (3). یه تشهد واجب هم رکعت آخر نمازتون باید بخونید(4)  

هر کس این چیستان رو تونست جواب بده معلومه اهل نماز جماعته و یه ایول داره صد آفرین! اما چرا اینقدر دیر میری نماز؟؟!! 


نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/7ساعت  12:27 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()


امام هادی(ع):مرگ مانند حمام تمیزی است که انسان آلوده را از هر گونه غم و اندوه شست و شو میدهد.
 


نوشته شده در  چهارشنبه 89/4/30ساعت  10:30 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

گمان میکنم تازه سپیده زده بود. پیرمرد بامزه و نورانی، کلاه بافتنی به سر داشت، قد کوتاه و کمی خمیده، عصای چوبی و قدیمی، شلوار سورمه ای راه راه مندرس و لباس سفید، از آن سفید های آسمانی! عبای قهوه ای رنگ وصله داری به دوش داشت، با هر گامش یه ذکر میگفت. خم شدم دستش را ببوسم، کم مانده بود با عصایش بزنه تو سرم!! از اون پیر مردای قدیمی مسجد ملا حیدر بود...

ای احتکار شده در قبر بدن!(ملاصدرا)

سحر بود. رفتم صحن گوهر شاد. به دنبال دوستم میگشتم. دیدمش. کنار یکی از سرداران زمان جنگ نشسته بود. چه مردی بود! مرد خدا بود سردار. خواستم دستش را ببوسم کم مانده بود که ...

ان القبر یقول کل یوم انا بیت الغربة، انا بیت الوحشة، انا بیت الدود (مولا علی)

طلوع خورشید چه زیباست. اون هم تو صحن آزادی. ناگهان جمعیتی داخل شدند به گرد یک نفر. جلو رفتم. پیر مردی بود نورانی، لباسی و عمامه ای سفید به تن داشت و رویی سفید تر. شالی سفید به کمر بسته بود.در جواب سلام همه میگفت:علیکم السلام و رحمة الله. آیت الله بهجت بود. خواستم دستش را ببوسم ولی ... ولی دوستدارانش نگذاشتند. حق هم داشتند. البته کمی هم میترسیدم نکنه من رو جانوری ببینه و وحشت کنه! رفتم عقب. من ماندم و حسرت...

خودت کتاب خودت را بخوان. امروز تو خود برای حساب کشیدن از خودت کافی هستی.(قرآن-اسرا 14)

عصر بود. از صحن جامع به طرف گوهرشاد میرفتم. شخصی با زبان ترکی روضه میخواند. روضه حضرت زهرا را. قشنگ هم میخواند. من هیچ چیز نمی فهمیدم ولی اشک بود که میبارید...

دست از زشتی ها بشوی.(نواب صفوی)

صبح بود. برای وداعیه میرفتم. با دوستانم. صحن سقا خونه روبروی پنجره فولاد. ناقاره خونه مینواخت. نگاه های ملتمسانه ما میبارید... داشتیم برمیگشتیم، دیدم جمعیت به سر یه زن ریخته بودن. ویلچری کناری افتاده بود. آن زن شفا گرفته بود. به همین راحتی! شفا گرفت! و من بودم و دلی پر حسرت و چشمی گریان.

ان القبر یقول کل یوم انا بیت الغربة، انا بیت الوحشة، انا بیت الدود (مولا علی)

توجه 1: متن سیاه رنگ ظاهرا ربطی به بقیه مطالب نداره شاید باطنا هم نداشته باشه!!!!! خدا عالمه...
توجه 2: الدود = کرم ها


نوشته شده در  چهارشنبه 89/4/23ساعت  9:11 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

1)
بچه ی آدمم.
فرزند آدم.
فرزند حوا.

وقتی تنها می شوم می نویسم...
وقتی خیلی تنها می شوم سکوت می کنم...
و  وقتی خیلی خیلی تنها می شوم، گریه!

چیزهایی می گویم که شما جدی نگیرید...
شاید همه ی حرف هایم اشتباه باشد!

یک روز همدیگر را می بینیم...
شک نکنید!
دعا کنید تا آن روز آدم شده باشم!

***

2)

بچه آدم در مسیر شدن!
اینجا پناهگاهِ نشخوارهایِ ذهنی و سر ریزهای کاسه ی صبرِ بچه آدمی هست که داره از پیچ و تاب های کوچه ی روزمرگی عبور می کنه تا بلکه راهی پیدا کنه و بشود آنچه باید بشود!
بچه آدمی که دوست داره آدم بشه...


نوشته شده در  یکشنبه 89/4/20ساعت  11:6 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]