سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه اتم کوچولو توی مجموعه ی اتم ها یعنی همون کریستال دارایِ انرژی هست!

کریستال همیشه اتمی رو بیشتر دوست داره که انرژیِ کمتری داشته باشه!

از نظر ما کریستالی خوبه که بتونه اتم های با انرژی متفاوت رو درون خودش حفظ کنه.

اگه یه وقت انرژی یه اتم خیلی زیاد شد، شبکه ی بلوری دیگه طاقت تحمل اونو نداره و از کریستال پرتش میکنه بیرون!

دکتر علی شریعتی انرژیِ خیلی زیادی داشت و مجموعه [رژیم طاغوت] اون رو تحمل نکرد...

زندان، شکنجه، تخریب شخصیت، جنگ روانی، به جان هم انداختن موافقان و مخالفانش از انرژی او نکاست.

اما او همواره در کنار دوستان صمیمی اش هم چون آیت الله خامنه ای ایستاد و مبارزه کرد...

و به قول امام خمینی(ره) [به نقل از آیت الله خامنه ای] ای کاش بیشتر عمر می کرد تا هم خطاهایش را اصلاح کند و هم مردم جامعه بیشتر از وجودش بهره ببرند...


پ.ن: اگر آیت الله بهشتی در دوران زندگی شان مظلوم بود...

دکتر علی شریعتی بعد از وفاتشان هم مظلوم باقی ماند...

به قول آیت الله خامنه ای او از موافق و مخالفش رنج می کشید...

موافق و مخالفِ متعصبیِ که هیچ گاه حرف او را نخواندند و نفهمیدند.


نوشته شده در  سه شنبه 91/1/29ساعت  12:4 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

-آقوی همساده: نه عامو! چی چی بیریم. من مَّـضَر [محضر به لهجه شیرازی] نمیام.

من اتفاقا رفتم ای ماشینو رو به نام بِزنَم آقو، تو مَّـضَر اشتباهی گرفتن اون جُو از ما طلاق گرفتن!

ما اصلا زن نَدوشتیم! رفتیم تو مـَضَر اَزَمون طلاق گرفتن!

کل هزینه ی طلاقُ هم اَزَمون گرفتن، من هَنوُ [هنوز] دارم مِـریه [مهریه] میدم.

هـاااا ! من ماهی دو تو [تا] سکه دارم مِـریه میدم!

-آقای مجری: به کی میدی؟

-آقوی همساده: نَمی دونم! خودُم بدبختیم همی یه! نَمی دونم دارم به کی میدم!

-آقای مجری: چه خاطرات عجیبی!

-آقوی همساده: هـآااا! داغونمـآاااا !

-آقای مجری: باید ما یه بار دعوت بکنیم از آقای همساده بیان که این خاطراتشون رو برامون تعریف بکنن.

-آقوی همساده: خاطره ی خاصی نداریم! هَمی زندگی روتینِ سادِی مثِّ هَمِی مردم!

-آقای مجری: اینا جالب نیست براتون؟

-آقوی همساده: چی چیش جالبه؟ هَــ هَــ ... سِـی ای! اینا که تازه خاطرِی عادی بود!!


نوشته شده در  چهارشنبه 91/1/23ساعت  9:58 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

زنی که تن و اندام خود را به معرض دید همگان می گذارد و آنچه را به جنسیت او مربوط می شود به کوچه و بازار می کشد، در حقیقت می خواهد با تکیه بر «زنانگی» خویش جایی برای خود در جامعه باز کند، نه با تکیه بر «انسانیت» خویش.

در واقع او بدین ترتیب اعلام می کند که آنچه برای او اصل است «زن بودن» اوست، نه انسان بودن و نه اندیشه و لیاقت و کارایی او.*

*برگرفته از کتاب بسیار جالب و قویِ "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی" نوشته ی دکتر غلامعلی حداد عادل، چاپ نوزدهم، صفحه ی 59


نوشته شده در  سه شنبه 91/1/8ساعت  9:47 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]