بچه ها خیلی خوبن! فکر گذشته آزارشون نمیده. براشون مهم نیست فردا چی میشه. میدونن یه بابا و مامانی هست که دوستش دارن و نمیذارن گشته بمونه. بچه ها بوی دنیا نمی دن!
ای کاش ذره ای بچه بودم! باور داشتم که ولی ای دارم که نمیذاره گشنه بمونم و بی سرپناه.
ای کاش اینقدر غصه ی گذشته ها رو نمی خوردم.
ای کاش فکر آینده لرزش رو مهمون دستام و سفیدی رو مهمون موهام نمی کرد.
ای کاش شب ها مثل بچه ها معصومانه و شیرین می خوابیدم و صبح با امید بیدار می شدم و بازی زندگی رو از سر می گرفتم.
ای کاش مثل بچه های که با شیرین کاری و شیرین زبونی خستگی رو از چهره والدینشون پاک میکنن، منم می تونستم یه لبخندی به لبان پدر خوبان عالم بیارم...
ای کاشـــــــ ...
وختی اعصابم الکی خورد میشه (حتی ازخودم!) دوس دارم به یه چیزی یا کسی گیر بدم! الانم کسی دم دستم نیست و تنهام و حوصله ی هیش کاری ندارم لذا تصمیم گرفتم به پارسی بلاگ گیر بدم.
بالای هشت سال و نیم هست که توی پارسی بلاگ می نویسم. پرشین بلاگ بودم، بلاگفا هم بودم و اخیرا وبلاگی هم در بلاگ ایجاد کردم که هر وقت حوصله کردم رو به راهش می کنم.
1- از وقتی که یادمه پارسی بلاگ همین شکلی بوده. یعنی از لحاظ گرافیکی و ساختاری تکون نخورده. واقعا محیط فسیل شده ای داره. اینو وقتی می فهمی که بری بیان (blog.ir) وبلاگ بسازی. تمام سایتای کوفتی خفن یه گزینه "لایک زدن" اضافه کردن که حتی پارسی بلاگ این زحمتو به خودش نداده. قالب های دِموده شده ای داره که آدم ترجیح میده خودش بره کد نویسی و فوتوشاپ یاد بگیره یه قالب برا خودش بسازه یا اصلا بره یه جای دیگه وبلاگ بسازه! پنل مدیرت اون هم واقعا خسته کننده شده و بر خلاف بیان که پنل مدیریتت رو به سلیقه خودت می چینی، اینجا باید یه صفحه پر از مطالب تکراری و خدمات پولی پارسی بلاگ رو ببینی.
2- یه چیزم داره به اسم پارسی یار که هیچ وقت با اون ارتباط برقرار نکردم. نظری ندارم دربارش.
3- یه چیز دیگه ای هم داره به اسم مجله پارسی نامه. یه هیئت داوری هستش که همه ی متنای به روز شده رو می خونه و به سلیقه خودشون، روزی چند تا متن رو میذارن توی اون مجله و صفحه اول پارسی بلاگ.
اولندش که این کار حرفه ای نیست (یه چیزایی بلدم!!). رسانه های خفن دارن به سمت این حرکت میکنن که بر اساس میزان علاقه و لایک و بازدید، یه متن یا خبر رو bold کنن و در صدر بیارن. بلاگ دات آی آر هم کم و بیش همین کارو میکنه. یه اپ روی تبلتم هست به اسم News. شما علائق خودت رو بهش میدی و اون در حوزه ی علائقت پر بازدیدترین اخبار روز رو نمایش میده بهت. خیلی خوبه اینجوری. (چقدر تبلیغ بیان شد! به خدا من پول نگرفتم ازشون!)
ثانین اینکه وختی که شما یه حرف بزنی که به دهان دوستان خوش نیاد: پِخ! وبلاگ مورد نظر مسدود می باشد. در حالی که هر خراب شده ای یه اصول مکتوب و شفاف داره که در صورت اعلام تخلف از سوی خواننده ها در کمیته ای بررسی میشه (مثلا توی آپارات این جوریه) بعدش اگه تخلف باشه یا همون متن یا فیلم رو حذف میکنن یا اعلام میکنن به طرف که حذفش کن! نه اینکه کل وبلاگ رو از دسترس خارج کنن. پارسی بلاگ هیچ حق مالکیتی و احترامی برای نویسنده قائل نیست و کاملا سلیقه ای و رادیکال عمل میکنه در این زمینه.
مصداق بارز: سه چار سال پیش که من خام بودم رفتم یه متن انتقادی از "مجله بسیج دانشگاه امام صادق" برداشتم کپی کردم. آقایون (شایدم خانما) نکردن بگن متن رو بردار! فِرت وبلاگ رو مسدود کردن! اونم به خاطر بازتاب سخنان رئیس سازمان بسیج دانشجویی وقت اون موقع! منم حماقت کردم و ایمیل زدم و قول دادم حذف کنم و ابراز پشیمانی کردم! و الان از اون حرکته پشیمونم!
4- لطفا به عکس زیر که حدود یه ساعت پیش از صفحه اول پارسی بلاگ گرفتم یه نگاهی بندازید:
از لحاظ کمی کادر سمت راست رو نگاه کنید! فتأمل!
از لحاظ کیفی کادر سمت چپ که وبلاگ های منتخب هست رو نگاه کنید. 16 تا متن رو توصیه کرده. بد نیست یه نگاهی بهشون بندازیم:
6 عدد شعر. 5 عدد متن ادبی. 2 متن سیاست منطقه (عمان و سوریه) از یه وبلاگ که حوصله خوندنشون رو نداشتم. 1 متن دست چندم سیاست داخلی رادیکال.
می مونه دو تا متن:
a- بابا دور است. کوتاه نوشته ای خلاقانه برای مدافعین حرم. خوب بود.
b- چرا برخی از مردم نیامدند؟ تحلیل اجتماعی درباره انتخابات گذشته که واقعا منطقی و خوب بود.
به نظر من اگه پارسی بلاگ به سلیقه و شعور مخاطباش اعتماد میکرد خیلی از متنای گذاشته شده به این صورت در صدر نمی یومدن. انتخاب شعرها و متنای ادبی که بی خطر و بی درد سرن بهترین کاری هست که پارسی بلاگ میتونه بکنه. اونم شعرا و متنای عرفانی! (حدود 70 درصد توصیه شده های صفحه اول رو تشکیل میدن)
پ.ن: از اینکه اینقدر وابسته وبلاگم شدم پشیمونم! البته ممکنه بعد از انتشار این متن از طرف دوستان کلن وابستگی از بین بره!
با آرزوی اصلاح پارسی بلاگ
بدرود
اگه اینجوری فکر کنم که خدا بسیار بخشندس و از مامانم نسبت به من دلسوزتر و مهربان تر و خیرخواه تره و از پدر، تکیه گاه بهتری هست برای من پس قطعا همین طوره و همین طور هم هست.
خدا همون جوری با ما برخورد می کنه که ما درباره اون فکر می کنیم.
بعضی موقع ها یه چیزایی می خوام، بعدش به خودم می گیم: اوووووووه! تا ده سال دیگه هم به این نمی رسم! (مثلن برای ایجاد یه عادت خوب و یا ازدواج و کار و مسکن و فرزند و ...!)
با دو دو تا چارتای آدمیزادی واقعن رسیدن بهشون خیلی سخته یا زمان بره...
اما این برای وقتی هست که خدا رو نادیده می گیرم توی معادلاتم. آیا با خدا هم این کارا بزرگه و زمان بره؟؟!
خدا خیلی خیلی بزرگ تر از این حرفاس! اون همه معادلات رو تغییر میده! نه لزوما اون جور که ما می خوایم و دوس داریم اون جوری بشه، بلکه یه جوری که بهترینه! جوری که خودمون هم باورمون نشه.
و اینکه باید یه خورده بیشتر باورش کرد و بیشتر دوستش داشت.
خدایی که دوست داشتنی و عزیزه.
یه مدته از لحاظ روحی مثل تابع سینوسی شدم! یه خورده تلاطم فکریم برای مسیر آینده فرو نشسته اما جاش رو بحران جدیدی گرفته: انتخاب همسر! البته بعد از پیدا کردنش!
کارای پایان نامم هم پیچیده توی هم و هر روز یه گره جدید میخوره! دو تا استاد راهنمای باقالی هم نصیب ما شده که بودن و نبودنشون هیچ توفیری نداره! گفتم بیام تهران چار تا استاد درست و درمون ببینم ولی ظاهرا آسمون همه جا همین رنگه.
یافتن کار! مسئله ای که در صدر فعالیت های سال آتی من خواهد بود، انشا الله! همین طور که در جریانید بدون داشتن نامبرده کسی به کسی زن نمیده! خاصه دانشجوی یه لا قبایی مث من!
این کیبورده هم بد جوری داره میره روی اعصاب! کلیدهای "گ و ج و ح و 8" اون خراب شده و باید خیلی محکم فشارش بدم تا تایپ کنه! کسی نمیدونه کیبورد لپ تاپو چه جوری میشه درست کرد؟
وبلاگ بیچاره من! چند وقته میخوام برم "بیان" وبلاگ بسازم اما حوصله ی اسباب کشی ندارم! از طرفی اینجا بوی خامی های نوجوونیم رو میده! دوسش دارم.
این ها دغدغه های امروزم، قبل از خواب هستن! فردا صبح که بیدار میشم بسته به اینکه در پی دوم تابع باشم یا پی و یا سه پی دوم تابع سینوسی، دغدغه هام و حالات روحیم متفاوت خواهد بود!!! فقط اینو میدونم که فردا خیلی کار دارم!
شب خوش
نو باید شد. باید!
امروز سیاه، فردا سبز، قرمز، آبی، بنفش یا رنگای دیگه! هر روز یه رنگ جدید
امروز B Nazanin فردا B Zar پسون فرداها نستعلیق و فونتای دیگه
هر روز با یه سایز... یه روز چپ چین یه روز وسط چین یه روزم راست چین
یه روز مینویسی ده روز نمینویسی پنجاه روز مینویسی و ...
یه روز عبارت دو کلمه ای یه روز متن پونصد کلمه ای
یه روز سامی یوسف، خواجه امیری، چاووشی و شجریان و یه روز عقیلی و قربانی و زمانی و یه روز بی کلام
یه روز شلوار جین و تی شرت و کفش اسپرت و یه روز کت و شلوار و یه روز یقه آخوندی!
هر روز یه دوست جدید اما دوستان قدیمی، صفای خودشان را دارند! رفیقند.
دیروز و امروز "بچه آدم"، فردا ...
انشا الله فردا عازم کربلام و الان می خوام وصیت نامه بنویسم!
چه کار سختی هست! یه حس عجیبی دارم... دعا کنید برام
یزیدیان، شکست خورده تاریخاند
هنوز چهل روز از آن قلع وقمعها نگذشته بود و هنوز صداى شادى پیروزى بر حسین (ع) از در و دیوار کوفه و شام به گوش مىرسد که اربعینِ شهداى کربلا به پا مىگردد و بانگ بلند حسین (ع) در روز عاشورا پس از چهل روز در آسمان تمام شهرهاى اسلامى گوشها را پر مىکند. داستان آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیّه» به کربلا یک حادثه نیست، یک فرهنگى است که تاریخ، قصّه این دو بزرگوار را به عنوان نمونه ذکر کرده است.
شاید سیزدهم محرم بود که خبر شهادت امام حسین (ع) به مدینه رسید. امویان تمام خانههاى بنىهاشم را در مدینه خراب کردند. یعنى دیگر بنى هاشم باید از صحنه تاریخ پاک شود. جابربن عبدالله انصارى به همراه عطیّه بدون آنکه مرعوب جوّ پلیسى نظام یزیدى شوند، به سوى کربلا حرکت مىکنند تا ثابت کنند که روح ایمانى و وفادارى به امام حسین (ع)، جوّ پلیسى را به چیزى نمىگیرد و شامل مرور زمان هم نمىشود، چیزى که یزیدیان نمىفهمیدند.
جابر با اینکه در آن زمان نابینا است و با اینکه مسافرت در آن شرایط و با آن وضع از مدینه تا کربلا آن اندازه طاقتفرساست، ولی متوجه است آن زیارت یک زیارت معمولی همراه با ثوابهای فردی نیست، بلکه یک حضور تاریخی است. حضوری است در راستای تقابل با حاکمیت استکباری امویان.
تمدنی در حال شکوفایی
غوغاى زمان و تبلیغات یزیدى تلاش کرد که اباعبدالله (ع) را از صحنهی ذهنها و خاطرهها پاک کند اما در زیر این آسمان کسانى هستند که غوغاى زمانه نمىتواند آنها را از وفادارى به حقیقت مجسم یعنى امام معصوم، غافل کند. سنّت اربعین سنّت انسانهایى است که اسیر حکومت یزیدى نشدند و تحت تأثیر تبلیغات نظام کفر، از تعهّدى که با حق داشتند دست نکشیدند. همهی آنهایی که دغدغهی عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و میخواهند با عقلی غیر از عقل غربی با سایر انسانها مأنوس شوند، باید به فرهنگ اربعین نظر کنند.
حضور در تاریخی که در حال شکلگیری است باعث میگردد تا از بیهویتی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و در نتیجه زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم؛ مثل ناامیدشدن امام خمینی (ره) از نهادهای بینالمللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آیندهی تاریخ. این یک نوع حضور فعّال در تاریخی است که شروع شده است.
اگر خواستیم دُنکیشوت زمانهی خود نباشیم، باید بفهمیم دست و دل مردم در اربعین به چه تاریخی اشاره دارد تا گرفتار بیتاریخی نباشیم. آنچه میتوان گفت آن است که شیعه با رجوع میلیونی به اربعین، زودتر از بقیهی ملل، گذشتهی چند صدسالهی سرگردانیِ خود را بازخوانی میکند تا سالهای غفلت خود از حقیقت را جبران کند. همهچیز خبر از آن میدهد که دورهی بیدینی گذشته است و دینداران، تاریخ آینده را شکل میدهند ولی نه با قرائت روشنفکری غربی، بلکه با قرائت انبیاء که نظر به مردم دارند.
یزیدیان تصور مىکنند قدرتنمایى کردهاند و تنها کسانى که حسینى نیستند مرعوب تبلیغات دشمن مىشوند. بینش حسینى این است که هر کس با روش حق، مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسى که مىترسد در پیروى از بینش حسینى و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر کند او در حقیقت نه ضرر را مىشناسد و نه نفع را؛ او تمام وجودش ضرر است. بزرگنمایى قدرت آمریکا براى کسى است که حسین ندارد. ولى کسى که دل به حسین داده است، آمریکا و دنیاداران در نظرش سبک و هیچ هستند.
حماسهی اربعین حسینی و حضور بیست میلیون انسان وفادار به آرمانهای امام حسین (ع) و مصمم در پشتکردن به فرهنگ یزید، خبر از آن میدهد که هویتی از شیعه در حال شکوفائی است که به بهترین شکل میخواهد از حیطهی جهانِ استکباری با فرهنگ حضور مردم در صحنهها عبور نماید. این نوع حضور، آثار بسیار عمیقی در وجود تکتک انسانهای حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد گذاشت، به طوری که هرکس خود را یک انسانِ تمدنساز احساس میکند.
پینوشت
دُن کیشوت نام رمانی از نویسندهی اسپانیایی"میگل سروانتسساآودرا" است. دنکیشوت قهرمان خودخواندهای است که ناگهان احساسی وی را فرا گرفته که باید به اصلاح جهان بپردازد. او در جهان جدید، سعی میکند با روشهای قدیمی زندگی کند و جهان را به جایی بهتر برای زندگی تبدیل کند! دنکیشوت نماد یک دیوانه عملگراست که در حد شعور محدود خود در پی حقیقت میگردد. اما در جهانی که دیگر مانند سابق نمیاندیشد و نمیبیند، به مضحکه خاص و عام بدل میشود.
این متن را برای یکی از نشریات دانشگاه آماده کردم اما به دلایلی تا کنون چاپ نشده است.
در وصیتنامه حضرت سید الشهدا (ع) به محمد حنیفه نکتهای بیان شده است که از کودکی بارها و بارها آن را شنیدهایم. جملهای که انگیزه امام از قیام عاشورا را بیان میکند. "من برای اصلاح امت جدم و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم". از این جملات پیداست که ترک معروف و ارتکاب منکر شایع شده است. اما چه فسادی رخ داده است که امام با مبارزه با یزید قصد اصلاح آن را دارد؟
اقدام بر معروف و منکر سه مرحله دارد: (1) ارتکاب، (2) اشاعه و (3) اقامه. ارتکاب یعنی کسی رو به قبله میایستد و نماز میخواند. اشاعه یعنی این که کسی محل نماز خواندن درست میکند. اقامه یعنی فرهنگ نماز و عبودیت را در جامعه احیا میکند تا تبدیل به ارزش شود. این مهم تر از مسجد ساختن است زیرا منتهی میشود به مسجد ساختن. از طرف دیگر نیز این قضیه صدق میکند؛ مثلا یک کسی مواد مخدر استعمال میکند (ارتکاب)، یک کسی شبکهی توزیع درست میکند (اشاعه) و یک کسی فرهنگ نهیلیستی و پوچ گرایی را توسعه میدهد (اقامه).
فلسفه های پوچگرایی با القای این مطلب که " جهان پوچ در پوچ است، پس بگذار برویم در عالم خیالات و اوهام" باعث اشاعه مواد روانگردان و به تبع آن گسترش افسردگی روانی میشوند. تمدن غرب بیماریهایش را با خودش میآورد؛ پوچی منتهی میشود به افسردگی و بعد منتهی میشود به گسترش مواد مخدر.ما منکرات را در مرحلهی ارتکاب میبینیم، مثلا کسی مواد مخدر مصرف میکند که البته این بد است و نباید باشد، ولی غالبا به این دقت نمیکنیم که چه چیز باعث اشاعه این مسئله شده است. چطور ما علت را رها کردیم و با معلول میجنگیم؟
آخرین مرحلهی فساد در تاریخ، اقامهی منکر یعنی فرهنگسازی منکر است که در نتیجه آن معروف میشود منکر و منکر میشود معروف. مرحلهی اقامه، مرحلهی تغییر فرهنگ است. ممکن است این امر از راه تصرف در مجاری حسی شروع شود، یعنی حواس ما را تحریک کنند. تمدن غرب حس بینایی، چشایی و شنوایی را تحریک به دنیا میکند و کم کم از طریق تحریک و کنترل حس، اخلاق درست میکند. رسانههای غربی با گسترش اخلاق مادی، بی مبالاتی نسبت به ارزشها را درست میکند و آرام آرام با کنترل حس انسان، اخلاق درست میکند (یعنی قلب را تسخیر میکند) که این همان مرحلهی اقامه منکر است.
وقتی میخواهیم نهی از منکر بکنیم، اول باید با آن که منکر را اقامه میکند بجنگیم. البته باید با ارتکاب هم با یک برنامهای مقابله کرد؛ چون این ارتکاب، ادامهی اقامه است ولی نباید به هیچ وجه اصل را رها کنیم. مثل این میماند فردی بیماری خونی دارد که تظاهرات پوستی از خود بروز داده و آن وقت این شخص به جای اینکه بیماری خونی را علاج کند، با این تظاهرات مقابله میکند! باید بیماری خونی را علاج بکنیم! چه کسی در تاریخ اقامهی منکر کرده است؟
کدام عاقلی با فرهنگ فحشایی که در جهان اقامه میشود موافق است؟ در مهد تمدن یعنی آمریکا (!) کار به جایی میرسد که وقتی با همجنسگرایی (که منکری است که همهی انبیا آن را نهی کردند) مخالفت کنی، تو را هو میکنند! این یعنی اقامهی منکر. اقامه منکر یعنی شهر را یک طوری درست میکنی که میشود شهر برونگرا، یعنی عریان گرایی را توسعه میدهند. اقامهی منکر یعنی اقامهی بیخدایی و اقامهی نفس پرستی. اقامه گاهی اقامه در خانه است، گاهی در شهر است و گاهی در تاریخ است.
روشن میشود که وقتی حضرت سید الشهدا (ع) با منکر میجنگند، اصالتا با اقامهی منکر میجنگند، بعد با اشاعه و ارتکاب آن. امام حسین (ع) در مقیاسی وارد میدان شدند تا با فسادی مبارزه کنند که دارد تاریخ را به سمت منکر میبرد. حضرت با پرچمداری درگیر هستند که دارد منکر را اقامه میکند. پرچمداری که خودش بدترین منکر عالم است یعنی یزید و بنی امیه. لذا میگوییم فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ. وقتی اقامهکننده منکر را شناختیم، در نقطه مقابل آن، اقامه کننده معروف چون خورشید تابان رخ مینمایاند.
متن فوق برداشتی از سخنان آقای میرباقری میباشد.
سلام
این پست رو دارم از توی اتاق کنفرانس دانشکده می ذارم! دقایقی پیش از سمینارم دفاع کردم و بازم خدا رو شکر که الحمد الله وگرنه والا به خدا!!!
بالاخره چند ماه درگیری تموم شد و البته از الان درگیری عظما شروع شد. کارای آزمایشگاهی پایان نامه!
الان به شدت احساس راحتی می کنم! این حس رو دوس دارم (ولی به استرسای قبلش نمی ارزه!).
خدا عاقبتمون رو ختم به خیر کنه.