یزیدیان، شکست خورده تاریخاند
هنوز چهل روز از آن قلع وقمعها نگذشته بود و هنوز صداى شادى پیروزى بر حسین (ع) از در و دیوار کوفه و شام به گوش مىرسد که اربعینِ شهداى کربلا به پا مىگردد و بانگ بلند حسین (ع) در روز عاشورا پس از چهل روز در آسمان تمام شهرهاى اسلامى گوشها را پر مىکند. داستان آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیّه» به کربلا یک حادثه نیست، یک فرهنگى است که تاریخ، قصّه این دو بزرگوار را به عنوان نمونه ذکر کرده است.
شاید سیزدهم محرم بود که خبر شهادت امام حسین (ع) به مدینه رسید. امویان تمام خانههاى بنىهاشم را در مدینه خراب کردند. یعنى دیگر بنى هاشم باید از صحنه تاریخ پاک شود. جابربن عبدالله انصارى به همراه عطیّه بدون آنکه مرعوب جوّ پلیسى نظام یزیدى شوند، به سوى کربلا حرکت مىکنند تا ثابت کنند که روح ایمانى و وفادارى به امام حسین (ع)، جوّ پلیسى را به چیزى نمىگیرد و شامل مرور زمان هم نمىشود، چیزى که یزیدیان نمىفهمیدند.
جابر با اینکه در آن زمان نابینا است و با اینکه مسافرت در آن شرایط و با آن وضع از مدینه تا کربلا آن اندازه طاقتفرساست، ولی متوجه است آن زیارت یک زیارت معمولی همراه با ثوابهای فردی نیست، بلکه یک حضور تاریخی است. حضوری است در راستای تقابل با حاکمیت استکباری امویان.
تمدنی در حال شکوفایی
غوغاى زمان و تبلیغات یزیدى تلاش کرد که اباعبدالله (ع) را از صحنهی ذهنها و خاطرهها پاک کند اما در زیر این آسمان کسانى هستند که غوغاى زمانه نمىتواند آنها را از وفادارى به حقیقت مجسم یعنى امام معصوم، غافل کند. سنّت اربعین سنّت انسانهایى است که اسیر حکومت یزیدى نشدند و تحت تأثیر تبلیغات نظام کفر، از تعهّدى که با حق داشتند دست نکشیدند. همهی آنهایی که دغدغهی عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و میخواهند با عقلی غیر از عقل غربی با سایر انسانها مأنوس شوند، باید به فرهنگ اربعین نظر کنند.
حضور در تاریخی که در حال شکلگیری است باعث میگردد تا از بیهویتی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و در نتیجه زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم؛ مثل ناامیدشدن امام خمینی (ره) از نهادهای بینالمللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آیندهی تاریخ. این یک نوع حضور فعّال در تاریخی است که شروع شده است.
اگر خواستیم دُنکیشوت زمانهی خود نباشیم، باید بفهمیم دست و دل مردم در اربعین به چه تاریخی اشاره دارد تا گرفتار بیتاریخی نباشیم. آنچه میتوان گفت آن است که شیعه با رجوع میلیونی به اربعین، زودتر از بقیهی ملل، گذشتهی چند صدسالهی سرگردانیِ خود را بازخوانی میکند تا سالهای غفلت خود از حقیقت را جبران کند. همهچیز خبر از آن میدهد که دورهی بیدینی گذشته است و دینداران، تاریخ آینده را شکل میدهند ولی نه با قرائت روشنفکری غربی، بلکه با قرائت انبیاء که نظر به مردم دارند.
یزیدیان تصور مىکنند قدرتنمایى کردهاند و تنها کسانى که حسینى نیستند مرعوب تبلیغات دشمن مىشوند. بینش حسینى این است که هر کس با روش حق، مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسى که مىترسد در پیروى از بینش حسینى و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر کند او در حقیقت نه ضرر را مىشناسد و نه نفع را؛ او تمام وجودش ضرر است. بزرگنمایى قدرت آمریکا براى کسى است که حسین ندارد. ولى کسى که دل به حسین داده است، آمریکا و دنیاداران در نظرش سبک و هیچ هستند.
حماسهی اربعین حسینی و حضور بیست میلیون انسان وفادار به آرمانهای امام حسین (ع) و مصمم در پشتکردن به فرهنگ یزید، خبر از آن میدهد که هویتی از شیعه در حال شکوفائی است که به بهترین شکل میخواهد از حیطهی جهانِ استکباری با فرهنگ حضور مردم در صحنهها عبور نماید. این نوع حضور، آثار بسیار عمیقی در وجود تکتک انسانهای حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد گذاشت، به طوری که هرکس خود را یک انسانِ تمدنساز احساس میکند.
پینوشت
دُن کیشوت نام رمانی از نویسندهی اسپانیایی"میگل سروانتسساآودرا" است. دنکیشوت قهرمان خودخواندهای است که ناگهان احساسی وی را فرا گرفته که باید به اصلاح جهان بپردازد. او در جهان جدید، سعی میکند با روشهای قدیمی زندگی کند و جهان را به جایی بهتر برای زندگی تبدیل کند! دنکیشوت نماد یک دیوانه عملگراست که در حد شعور محدود خود در پی حقیقت میگردد. اما در جهانی که دیگر مانند سابق نمیاندیشد و نمیبیند، به مضحکه خاص و عام بدل میشود.