سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آقوی همساده: ما هَمی چیشِمونو به دنیا وا کِردیم، دیدیم یه بوبوی داریم سیبیل کلفت با چارتو کاکو.

آقو اینا پنج توییشو وُیساده بودَن، به قدری از ریختِ من اینا حالِشون بد میشد که نگوآآآ.

هم زمان با ما آقو، یه گربه ای هم تو همسایِگیمون پا به دنیا گُذُشته بود.

آقو کلِ دو سالِ اولِ زندگی ما، ای شیرا رو میدادن به گوربُو.

اَی شما بیگی یِی قطرِی شیر تو دهنِ ما چُکُندَن، نَچُکُندَنآآآ.

یَنی کُلَن تو دو سالِ اول یه ذَرِی کلسیم اگه به بدنِ ما رسید، نرسید.

تمام استِخونام پوکه. هَه هَه هَه هَه...

آقای مجری: آخِی...

خاطره ی آقوی همساده از طلاق (+)
خاطره ی آقوی همساده از ورزشگاه (+)
خاطره ی آقوی همساده از سیزده به در (+)


نوشته شده در  جمعه 92/1/16ساعت  11:54 صبح  توسط بچه آدم 
  لطف شما()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]