امروز کنفرانس داشتم...
وقتی داشتم درباره ی "آرامش و انسان شناسی" صحبت می کردم زبونم گرفت و یه جا به جای شامپانزه گفتم شامپایـــنزه!
کل کلاس یه هو رفت رو هوا!!! هِر هِر هِر... درد بی درمون! حالا یه سوتی دادمااااااا!! (فقر فرهنگی هست دیگه! )
بعد از کنفرانس استاد گرانقدر فرمودند تحقیقت ناقص بود! برو هفته ی دیگه کاملش کن پسرک!!!
اون موقع بود که کارد میزدی خونم در نمی یومد!
دِ آخه می فهمی پنج ساعت وقت گذاشتن و آماده سخنرانی یعنی چی؟
بعد از من یه یارویی اومد درباره ی "نقد نظریه ی هیوم از دیدگاه علامه طباطبایی (ره)" کنفرانس داد.
پسره رفته بود از توی یه سایتی چهار تا حرف قلمبه سلمبه رو پرینت گرفته بود و سر کلاس هم از روش می خوند.
نه خودش فهمید چی گفت نه ما! و صد البته استاد هم ایضا !!
وقتی پسره داشت می نشست استاد گفت: بَه بَه! چه متن پر عمق و خَفنی! دَمِ شما گرم! (البته نه با این صمیمیت!)
الان هم تصمیم کبری گرفتم چهار چرخ ماشین اُســــتاد را به فیض پنچری برسانم تا درس عبرتی باشد برای آیندگان!