سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داشتم تو خونه میپوسیدم، گفتم برم یه کم دور دور! سر راه گفتم یه "اسنک" بخورم ببینم چه مزه ای هس تا یه وقت جلو رفقا کم نیارم!!! خیلی مسخره و شُل و وِل بود! اصلن به پای پیتزای کثیف و مضر نمیرسه! بعله... پوزخند

برگشتنه توی هوای سرد، سگ هم پر نمیزد! تک و تنها توی پیاده رویی که برگای زرد درختا اونو پوشونده بودن و خیلی رمانتیک شده بود شلنگ تخته زنان به سمت آشیانه می رفتم و به یاد مهدکودکم شعر "خوشحال و شاد و خندانم/ قدر دنیا رو میدانم/ خنده کنم من، دست بزنم من، پا بکوبم من، شادانم" رو بلند بلند میخوندم!
تازشم وقته به "دست بزنم من، پا بکوبم من" می رسیدم دست می زدم و پاهام رو محکم به زمین می کوبیدم!! (اللهم اشف کل مریض) قاط زدم

از جلوی یه مجتمع مسکونی که داشتم رد می شدم یهووو یه خانمی که منتظر کسی بود و کنار نگهبانی مجتمع ایستاده بود منو دید! وقتی متوجه حضورش شدم که دیر شده بود!! من که به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم، خانومه هم که یکم ترسیده بود حتمن به خودش می گفت این یارو دیگه از کدوم دیوونه خونه ای فرار کرده! گیج شدم

بچه شاد نقاشی شاد بودن

 

به یادِ دوران شیرین و پر خاطره بچه گیامون:

در دلم غمی ندارم/ زیرا هست سلامت جانم

بیایید با هم بخوانیم/ ترانه جوانی را

عمر ما کوتاه س/ چون گل صحراست/ پس بیایید شادی کنیم

گل بریزم من/ از توی دامن بر روی خرمن/ شادانم


نوشته شده در  چهارشنبه 92/9/20ساعت  10:46 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]