سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این قسمت رو می نویسم برای کسایی دوست دارن برن زیارت اربعین و مثل من مشمول هستن و محصل. بقیه هم دوست داشتن می تونن بخونن تا اندکی از مشکلات ما رو درک بنمایند :)

به توصیه ی یکی از رفقا که سال قبل زیارت رفته بود از آموزش دانشگاه اشتغال به تحصیل برای اداره ی نظام وظیفه گرفتم و راهی اونجا شدم (مترو امام حسین باید پیاده شد و ده دقیقه هم پیاده روی داره). هرچی مدرک فکر کنید با خودم برده بودم چون یکی از دوستام بهم گفته بود هر وقت میری یه کار اداری انجام بدی از همه ی مدارکات دو سه تا کپی با اصلش همراه داشته باش. لازمت میشه!

اوجا مثل بانک ها که نوبت میدن، یه دستگاه گذاشتن که با توجه به کاری که داری یه گزینه رو میزنی و نوبت می گیری. خدا رو شکر بر خلاف بقیه وقتا، اون موقع که من رفته بودم خلوت بود؛ یه ربع طول کشید تا نوبتم شد. افسره یه سری فرم بهم داد تا پر کنم و بهم گفت برو بانک قوامین حساب باز کن و دو میلیون بریز توش و بیا (البته اگه حساب قوامین نداری). همون جا بانک قوامین شعبه داشت، دو نفری جلوی من بودن که مثل من اومده بودن حساب باز کنن. یادم نیست چقدر طول کشید تا حساب باز کردم و پول رو ریختم. (شما عزم سفر کردید، می تونید این کار رو قبل از رفتن به اداره نظام وظیفه انجام بدید).

از بانک برگشتم به سالن قبلی و فرم ها رو سریع پر کردم و امضا نمودم و قبل از تحویل به افسر گرامی چشمم افتاد به یه بند از یکی از فرم ها:

"تقبل می نمایم چنانچه به هر دلیلی در زمان تعین شده به کشور مراجعه نکرده و یا به کشور یا شهر غیر زیارتی سفر کنم و یا صرفا جهت اخذ گذرنامه اقدام نمایم، مبلغ وجه الضمان به نفع دولت ضبط شده و سایر قوانین مانند محدودیت خروج مجدد در مورد من اعمال گردد و حق هیچگونه اعتراض و یا اقامه دعوی علیه سازمان را در این خصوص نخواهم داشت."

به افسر پشت باجه گفتم یعنی چی؟ اگه یه کار ضروری پیش بیاد و یا اتفاقی افتاد که آدم نتونه بره زیارت، پولم رو پس نمیدن و ممنوع الخروج میشم؟ برای چی آخه؟ یه نگاه بهم کرد و گفت: نمی خوای، امضا نکن! نمی دونم این قانون رو برای چی گذاشتن که عامل استرس آدم باشه، اونم با این همه سخت گیری. امیدوارم برای امسال و سال های دیگه اصلاح کنن این قانون رو.

بالاخره دلو به دریا زدم و فرم ها رو تحویل دادم تا دو میلیون پول بی زبونم برای تعهد بلوکه بشه! این کارها برای این بود که مشکل خروج از کشور حل بشه. نهایتا هم مجوزی صادر شد برای پلیس +10 تا بتونن پاسپورت (گذرنامه) رو صادر کنن. زمان سفر هم محدود بود. دقیق یادم نیست ولی فکر کنم فقط ماه صفر می شد از مرز خارج و وارد شد.

نکته مهم: یه هفته بعد از این ماجرا، توی دانشگاهمون به صورت کاروانی اسم می نوشتن برای اربعین. از طرف دانشگاه بچه ها معرفی می شدن به نظام وظیفه برای گرفتن اجازه خروج و صدور پاسپورت، بدون هیچ هزینه و تعهد کذایی! من هنوز ساز و کارش رو نمی دونم اما ظاهرا دانشگاه ها همچین سیستمی دارن که بشه در یه ساز و کار مشخص و با یه سری نامه نگاری از شر تعهد و ودیعه گذاشتن، راحت شد. حتمن دنبال این باشید اگه مبتلابه هستید.

قسمت بعد ماجرای گرفتن گذرنامه (پاسپورت) و روادیدم (ویزا) هست. با من همراه باشد!

شما می تونید مجموعه نوشته های اربعینی منو در آرشیو ببینید، یعنی اینجا.


نوشته شده در  چهارشنبه 95/6/17ساعت  11:8 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]