سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال 92 و 93 وقتی مامان و بابام رفتن کربلا، هر دوبارش به خودم می گفتم سال دیگه منم می رم. حتمن می رم! خصوصن وقتی از سفرشون و حس و حالشون برام تعریف می کردن. منم یه اخلاقی دارم که دوست دارم چیزای نو رو تجربه کنم، مسیرای تازه رو طی کنم، فضاها و مکانای جدید رو ببینم و این خصلت اضافه شده بود به کشش حرم امام حسین (ع) تا از من یه وجود پر شور و مشتاق به سفر اربعین بسازه.

سال 92 یه کم می ترسیدم مامان و بابام برن اما سال 93 با اوصافی که شنیده بودم خیالم راحت تر بود. دو سال پیش وقتی از تلوزیون مراسم اربعین و پیاده روی رو می دیدم نا خودآگاه اشکم در میومد. ای خدااااااا ! منم می خوام!

راستش رو بگم می خواستم سال 93 برم اما امان از تنبلی! باید پروسه ی گرفتن پاسپورت، مشکل خروج از کشور مشمولین و برنامه ی درس و مشق دانشگاه رو ردیف می کردم که نکردم. وقتی فهمیدم مرز رو باز کردن و ملت بدون پاسپورت رفتن آتیش گرفتم! داشتم دیوونه می شدم! کلی گریه کردم که چرا نرفتم. گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چیست؟

خلاصه سال 94 یعنی پارسال، اوایل دهه اول محرم، داشتم از سلف دانشگاه به مسجد دانشگاه می رفتم که یکی از بچه ها رو دیدم که داشت برای دوستش از گرفتم ویزای انفرادی عراق برای اربعین حرف می زد. یهو جرقه ی هوایی شدنم دوباره زده شد! هنوز حسرت پارسال توی دلم تازه بود. این بار لعنت به شیطون فرستادم و تنبلی رو گذاشتم کنار و یا علی گفتم. هر جور شده باید می رفتم.

همون ایام چند تا کلاس داشتم و کارای پروژم هم جدی تر شده بود، به خاطر همین ته دلم یه خورده می لرزید. یه مسئله ی دیگه هم این بود که یه بار به صورت کاروانی در ایام عید نوروز رفته بودم کربلا و به خاطر کاروان بدی که باهاش رفته بودم و خامی خودم زیارت بسیار بی کیفیت و خالی از معنویتی داشتم؛ این فکر که نکنه دوباره خامی و آلودگیم مانع از درک حضور و زیارت با معرفت بشه هم بر دو دلیم می افزود.

احساس کردم (و کاملن درست احساس کردم) که این فکرا وسوسه شیطونه. خودم رو اینجوری راضی کردم که برم ویزا رو بگیرم، اگه کار یا کلاس ضروری پیش اومد، اون وقت نرم کربلا. بعدشم اگه رفتم، برم جلوی حرم وایسم بگم آقا! من خامم و آلوده! تو ارباب منی! طبیب منی! من این جوری هستم ولی تو کریمی، مهربونی، عزیزی، عشقی، رفیقی! تو درستم کن! اومدم بگم نوکرتم! همین!

مشکل خروج از کشور، گرفتن پاسپورت و گرفتن ویزای عراق کارایی بود که باید انجام می دادم. هر کدومشون داستان دارن برای خودشون! میگم براتون انشا الله.

شما می تونید مجموعه نوشته های اربعینی منو در آرشیو ببینید، یعنی اینجا.


نوشته شده در  شنبه 95/6/13ساعت  8:36 عصر  توسط بچه آدم 
  لطف شما()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری. بلاگ
مو بوسوختم مو برشتم
گوشه لب پر زندگی
لیست خرید من از نمایشگاه کتاب تهران 1397
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
روزانه ی یک کچل سرباز: ایست!
لیست خرید کتاب من از نمایشگاه کتاب
غرور و تعصب از جین آستین
آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز
احوالات شلم شوربا
آخرین امید
[عناوین آرشیوشده]